::(( روزها میگذرد......))::

ساخت وبلاگ

سلام کنج خلوت من..

اینجا تنها جاییه که میتونم بیام و راحت حرف بزنم..

گاهی دلم میگیره..گاهی ناراحتم..گاهی خوشحالم..زندگی در جریانه.. همه چی خووبه خداروشکر.. همسر جاانم کنارمه این برام کفیه..هوامو داره..مراقبمه..نگرانمه..خداروشکر..

توی این مدت اتفاقی که افتاد..کلاس های مربی گری مهد تموم شد.. دوره ی کارورزی که قرار بود برم..رو به روی خونمون مهد  که قرار بود برم.. گفت از مهر بیا که بچه ها باشن بتونی کار یاد بگیری.. 

سر نامه ی معرفی نامه م کلی دردسر کشیدم..اخرش فهمیدم همش بیخودی بوده الکی اون همه وقو هزینه گذاشتم تا اون کاغذو بگیرم..اخرم ول کردم..یعنی استادم گفت نمیخواد دیگه بری دنبالش..بعدش رفتم گفت اصلا ما اون نام رو نمیخواییم ..همونی که خودم داشتمو باید فقط پر میکردم میبردم..حیف..

تعطیلات عید فطر هم رفتیم دهات ما.. قرار بود بریم بگردیم..که خاله بابا فوت کرد و رفتیم مراسمش..چقد شوک بزرگی بود یهو..شنیدنش..من هنوزم باورم نمیشه..اخه دو هفته قبلش شوهرش فوت رکد مسجد سر مراسمش دیدیم.. اما خودش رفت دهات و اونجا فوت کرد .. که این جمعه چهلم ه دورو باهم گرفتن..

29 ام هم رفتیم شمال .. نمک ابرود .. تا یکم ساعت 12 از سوئیت اومدیم بیرون رفتیم دریاه ولشت.. نهار رو اونجا خوردیم.. تا ساعت 5..6 ..ا وانجا بودیم..قایق پدالی سوار شدیم..

پنج شنبه یعنی 30 ام رفتیم تل کابین .. سوار شدیم رفتیم بالا.. اونجا یکی دوساعتی بودیم..عکس انداختیم اومدیم پایین..رفتیم خوونه ناهار خوردیم..عصر هم رفتیم دریا میلاد رفت شنا..با بابا.. جمع ناهار هم بردیم بیرون شا خوردیم..کنار رود زوات .. بعد اومدیم خوونه..عصر رفتیم کنار دریا.. قایق موتوری سوار شدیم روز شنبه هم گفتم یکم رفتیم دریاچه ولشت و باقیه ماجرا.. شب هم برگشتیم خونمون..

این بود ماجراهای این مدت.. 

دوست دارم برم سرکار.. دلم میخواد برم پیاده روی..

مرداد عروسی امید پسر عمه ی میلاده..باید تااون موقع لاغر کنم..

اما امان از تنبلی..خدا منو لعنت کنه که انقد رادم ضعیفه..خاک و سرم.. چرا انقد ضعیفم..بعضی وقتا باخودم میگم واقعا چرا انقد بی ارده و ضعیفم...یعنی واقعا انقد سخته که بوام به خواسته هام برسم..نه..نیست..اما من نمیدونم چرا انقد بی تحرکم..ثابت موندم جایی که هستم..کاری واسه پیشرفتم نمیکنم..این منو ناراحت میکنه..بعضی وقتا هم حس میکنم افسرده شدم..همش تقصیره خودمه.. 

چقد بد شدم..چقد دورم از ارزوهام..خیلییییییی

راستی اهنگ وبلاگمو هم دوس دارم..

::(( کمی حرف...))::...
ما را در سایت ::(( کمی حرف...)):: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zende-shodam بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 14 آذر 1398 ساعت: 21:21