::(( بعد از عروسیمون...))::

ساخت وبلاگ
امروز بعد از ماه ها اومدم اینجا..

اخرین نوشته واسه چهار ماه قبل از عروسیمونه..

و حالا برای بعد از یک ماه و۱۸ روز بعد از عروسیمون..

یک ماه و نیمه تقریبا زندگی مشترکمون شروع شده..

روزای خووبیه. اما هنوز خیلی چیزا سرجای خودش نیست.. خیلی چیزا ذو نظم نیفتاده..

مثلا خود من..

هنوز احساس نظم نمیکنم..

همش درگیر دانشگاه و امتحان..کارامم. .

لحظه شماری میکنم تا زودتر دانسگام تموم سه راحت شم.. 

واقعا دیگه خسته شدم..دلم میخواد زودتر تموم بشه.. ده تیر تحویل پروژه ی طرحمونه..و اخرین روز از اخرین ترمم..

فقط مونده پایان نامم.. با دوتا درس مزخرف عمومی که قراره فقط واسه امتحان برم دانشگاه..

خوشحالم که تموم شده..

خیلی اتفاقای بدی افتاد..

دوستیم با یه نفر خراب شد..خیلی بد هم خراب شد..

شاید یروز نوشتمش..نمیدونم..

اما خب..الان که دارم این نوشته رو مینویسم..بعد از کلی گریه و حرف زدن با غزل دوستمو و همسر جان..

که جرا انبد پریشونم..چرا ناارومم..

اینکه خستم..ذهنم خستست..واسه ایندم سردرگمم..دلم میخواد به ارزوهام برسم..دلم میخوام به تک تک شون برسم.. چند سال بعد وقتی برگشتم به گذشتم نگاه کردم..از جایی که بودم راضی باشم.. راضی باشم که راهم رو درست رفتمو و به ارزوهام نزدیک شدم..

خوشحالم..از زندگیم راضی ام..

از اقای خووونه راضی ام..

مشکل خودِمنم..

که باید به ذهن و روحم سروسامون بدم..

باید خودمو جمع و جور کنم..اما کنم واسه راهی مه درپیش دارم..

 امروز ۱۹ ماه رمضان..

اولین ماه رمضون که خونه ی خودمم و تنهام..افطار تنهام..سحر تنهام..

دلم واسه خونمون و اون جمعمون تنگ شده..

ولی خب خونه ی خودمونم دوست دارم..خونه ی دو نفرمونو دوست دارم..

خدا بیشتر ازقبل بهمون ارامش و خوشبختی بده..

الهی امین..

خدایا کمکم کن..

همین..

یاعلی


::(( کمی حرف...))::...
ما را در سایت ::(( کمی حرف...)):: دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : zende-shodam بازدید : 135 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1396 ساعت: 3:04